کوتاه نظری. نظرتنگی. تنگ چشمی. چشم تنگی. خرده نگرشی. خرده نگرشنی. (یادداشت مؤلف) ، مدور گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرد شدن. مدور شدن. (یادداشت مؤلف) ، در اصطلاح حکما به معنی تکاثف و مقابل تخلخل است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به تخلخل و تکاثف شود
کوتاه نظری. نظرتنگی. تنگ چشمی. چشم تنگی. خرده نگرشی. خرده نگرشنی. (یادداشت مؤلف) ، مدور گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرد شدن. مدور شدن. (یادداشت مؤلف) ، در اصطلاح حکما به معنی تکاثف و مقابل تخلخل است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به تخلخل و تکاثف شود
ادارک. فراست. دقت. زیرکی. هوشمندی. (ناظم الاطباء) : چو با کژدمی گرم کینی کنی مبین خردش ار خرده بینی کنی. نظامی. ، نکته بینی. عیب بینی: که طفلی خرد با آن نازنینی کند در کار از ایشان خرده بینی. نظامی
ادارک. فِراست. دقت. زیرکی. هوشمندی. (ناظم الاطباء) : چو با کژدمی گرم کینی کنی مبین خردش ار خرده بینی کنی. نظامی. ، نکته بینی. عیب بینی: که طفلی خرد با آن نازنینی کند در کار از ایشان خرده بینی. نظامی